معنی پیره زن در فرهنگ فارسی عمید

زن سال خورده، پیرزن، زن پیر

معنی پیره زن در لغت نامه دهخدا

پیرزن. مقابل پیره مرد. رجوع به پیرزن شود: پوشیده مشرفان داشت از قبیل غلامان و فراشان و پیره زنان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 116). از آن پیره زن حلواها و خوردنیها آرزو کردند. (تاریخ بیهقی).، چراغ پیره زن گر خوش نسوزد، فتیله برکشد تا برفروزد.، نظامی.، نبینی برق کآهن را بسوزد، چراغ پیره زن چون برفروزد.، نظامی.، دام یتیمان نبود دامنت، بارکش پیره زنان گردنت.، نظامی.، چون پیره زنیست کز گرانی، مرگش طلبی زرش ستانی.، نظامی.، هر کنیزی که شه خریدی زود، پیره زن در گزاف دیدی سود.، نظامی.، که گفت پیره زن از میوه میکند پرهیز، دروغ گفت که دستش نمیرسد به ثمار.، سعدی.، فرشته ای که وکیلست بر خزاین باد، چه غم خورد که بمیرد چراغ پیره زنی.، سعدی

معنی پیره زن - جستجوی لغت در جدول جو

پیره زن

فرهنگ فارسی عمید

پیره زن

لغت نامه دهخدا

پیره زن

فرهنگ لغت هوشیار

پینه زدن

پینه بستن، دوختن تکه ای از پارچه یا چرم به لباس یا کفش پاره شده، وصله کردن

فرهنگ فارسی عمید

تبیره زن

کسی که تبیره می زند

فرهنگ فارسی عمید

سینه زن

کسی که در ایام عزاداری با دست بر سینۀ خود بزند و عزاداری کند

فرهنگ فارسی عمید

پنبه زن

آنکه پنبه را با کمان می زند تا از هم باز شود، پنبه بز، پنبه وز، حلّاج، ندّاف، الباد

فرهنگ فارسی عمید

پیره زال

پیرزال، پیر فرتوت، پیر سفیدمو. بیشتر دربارۀ زنان می گویند

فرهنگ فارسی عمید

پره زدن

حلقه زدن، دایره وار ایستادن مردم یا لشکریان، پره بستن

فرهنگ فارسی عمید

پیره سر

پیر، سال خورده، سپیدموی، برای مثال پدر پیره سر بود و برنا دلیر / ببسته میان را به کردار شیر (فردوسی۲ - ۷۲۶)

فرهنگ فارسی عمید

بیره زن

(رَ / رِ زَ)

چیزیست مانند تابه، لیکن از گل سازند و بر آن نان پزند. (برهان). تابۀ گلین که بر آن نان پزند. (از جهانگیری) (از آنندراج) (از رشیدی) :
نشسته جوانمرد اطلس فروش
ز خاکستر بیره زن درع پوش.
نظامی

لغت نامه دهخدا

تبیره زن

نوازنده تبیره

معنی پیره زن - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما